طبق این گفته، یکی از موضوعاتی که همیشه در ذهن جاناتان، بر اساس تجربههای سفرش شکل گرفته بود اتفاقات غیر منتظرهای بود که در هیچ کدام از تورها وجود نداشت و سفر کردن به یک نقطه برای بار دوم کسالت بار و تکراری میشد. به همین دلیل او تصمیم گرفته بود با برگزاری تورهای هیجانانگیز در نقاطی که کمتر شناخته شدهاند، و با ایجاد تجربههای غیرمنتظره و واقعی برای افراد کسبوکارش را از سایر رقبا متمایز سازد. البته این موضوع تهدیداتی را به همراه داشت که بایستی فکری برای هر کدام از آنها میشد.
حالا دیگر جاناتان متوجه کاری که قرار است انجام دهد شده بود و این خودش مهمترین گام در کسبوکار است. زیرا او میدید که در بسیار از کسبوکارها بر اساس موجی که در بازار راه میافتد تغییرات بنیادی ایجاد میشود و این نوع کسبوکارها همیشه در حال هزینه کردن روی بازاریابی خود هستند و تکتک از دنیای رقابت خارج میشوند. زیرا بر اساس تغییر مسیری که با هر موج میدهند جایگاهشان در ذهن مخاطب تغییر میکند و تا مخاطب به آنها اطمینان کند مدت زمان زیادی سپری شده است.
پس پاسخ جاناتان به سوال اول این بود: «کسبوکار من دقیقا قرار است که تورهای هیجانانگیزی در نقاطی که کمتر شناختهشدهاند و مخاطبین کمتری آن نقاط را میشناسند، با تجربههای جدید و غیرمنتظره (واقعی) برگزار کند و تمامی نیازهای این روند را به حد کاملا مطلوب، رفع نماید.»
این پاسخ جاناتان را راضی میکرد و مطمئن بود که چیز دیگری از این کسبوکار نمیخواهد. او یاد گرفته بود که برای تمرکز کردن باید خیلی از جذابیتها را دور بریزد، حتی اگر احساس میکند درآمد بسیار بالایی منتظر اوست. برای مثال تورهای تخصصی مدیریتی یا پزشکی یک کسبوکار کاملا خاص است که ممکن است درآمد بالایی داشته باشد، اما او احساس میکند که این گونه تورها از جنس او خودش نیست و شاید بعدا به عنوان یک برند دیگر به آن نگاه کند.
سوال دومی که جاناتان میخواست به آن پاسخ دهد تعریف چشم انداز کسبوکارش بود.
اما نکتهای که وجود داشت این بود که به اشتباه فکر میکرد که چشمانداز هدفی بلندمدت است و بایستی آن را در قالب یک هدف تعریف کنید. در سایتها و مقالات مختلفی این واژه را بررسی کرده بود که تقریبا همهی مقالات معنای چشمانداز را هدفی غایی تعریف کرده بودند، برای همین به وبسایت آقای فکت مراجعه نمود تا دقیقا چیزی را بنویسد که او میخواهد.
در وبسایت اینگونه نوشته بود که، «تعریف چشم انداز با وجه به شخصیت افراد نوشته میشود، زیرا این موضوع بایستی برای رهبر سازمان از جذابیت بالای برخوردار باشد و گاهی میتوان آن را به عنوان یک هدف بزرگ معنوی یا در برخی جاها میتوان آن را به عنوان یک دستیابی مالی تعریف کرد. پس موضوع اینجاست که اگر رهبر سازمان فردی کمالگرا باشد، چشم انداز پس از دستیابی تبدیل به یک قلهی فتح شده میشود که این تعریف با معنای اصلی چشم انداز یا همان هدف غایی متفاوت است و در بسیاری از کسبوکارها دیده شده که رهبر سازمان پس از رسیدن به چشم انداز، انرژی خود را از دست داده و به سراغ کسبوکاری دیگر رفته است.
بنابراین چشم انداز بایستی هوشمندانه تعریف شود و به سازمان مسیر دهد تا یک قلهای که قابل فتح است. اگر چشم انداز فتح شود، ممکن است عمر سازمان بلند نباشد. زیرا ما در سازمان خود اهداف بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت را تعریف میکنیم و نباید چشم انداز را با اهداف بلندمدت یکی بدانیم.»
تعریفی که در ذهن جاناتان بود خیلی با چیزی که آقای فکت به آن اعتقاد داشت متفاوت بود، بنابراین در دفترچه خود نوشت: «چشم انداز = مسیری که پایان ندارد ولی شبیه به یک هدف است.»
او شروع به نوشتن کرد که چه چیزهایی میتوانند برای او چشم انداز باشند و واقعا از این کسبوکار چه چیزی را انتظار دارد.
یکی از مواردی که به ذهنش رسید این بود که هر فردی در دنیا با نام کسبوکار او آشنا باشد و اغلب مردم حداقل یک بار از خدمات او لذت برده باشند. این هم هدف بود و هم مسیر! زیرا این موضوع هیچوقت تمام نخواهد شد و مردم دنیا همیشه در حال تغییر هستند، کودکان بزرگ میشوند و افراد پیر از دنیا میروند و چیزی که میماند برند جاناتان است.
تعریف چشم انداز با این دیدگاه کمک میکرد که جاناتان بتواند مسیری را متصور شود و به استراتژی کلان برسد.
اما با این پاسخ قانع نشد و باز به فکر کردن پرداخت. موارد زیادی به ذهنش میرسید که با تعریف چشم انداز همخوانی داشتند اما انگار هیچکدام برای شخصیت جاناتان نبودند. او فقط نمیخواست که مردم دنیا او را بشناسند و از سفرهای او لذت ببرند.
با خودش میگفت حتما موضوعی فراتر از این هم هست که باید آن را کشف کنم و ساعتها در مورد آن فکر کرد. تا اینکه به جوابی رسید که نسبتا او را راضی کرد.
«من میخواهم با برگزاری تورهای هیجانانگیز، لذت بردن از سفر دستهجمعی را به مردم بیاموزم تا بتوانند زندگی بهتری با انسانهای دیگر داشته باشند.»
این هم یک مسیر بود و هم یک هدف که جاناتان میبایست تمام تلاشش را در جهت این چشم انداز به کار میگرفت.
جاناتان قسمت قبل
رضا رحیمی/ مشاور برندینگ و بازاریابی
1 دیدگاه
[…] از اینکه جاناتان در قسمت قبلی چشمانداز برند خود را طراحی کرد به این فکر افتاد که […]