
راهاندازی کسبوکار جزء بایدهای زندگی انسان است نقش پول و اقتصاد به قدری در زندگی انسانها پر رنگ شده که دیگر نیازی به مقدمه چینی در مورد روشی برای رشد کسبوکار نیست و شاید بهتر باشه عمیقتر از یک روش درآمدزایی به این متد نگاه کنیم. اگر در شمارههای قبلی مجله یا به هر نحوی مجموعهی ام آی را دنبال میکنید حتما میدانید که تیم ام آی بر روی یک متد و روشی کار میکند که تا حد زیادی با روشهای فعلی در زمینهی مدیریت کسبوکار متفاوت است که دیدگاه ما در سایر مقالات و تمامی محتواها به صورت بخشی از یک فیل بزرگ ارائه شده است. در این سلسله مقالات قصد داریم تا جایی که امکان داشته باشد شما را با واقعیت این فیل آشنا کنیم. فیلی که شاید پس از هفت سال کار، تحقیقات و اجرای مداوم هنوز نمیتوان ادعا کرد که توانستهایم به طور کامل آن را کشف کنیم اما هر چه جلوتر میرویم اطمینان ما از درست بودن این روش بیشتر میشود و متوجه میشویم در مقایسه با روشهای دیگر بسیار کارآمدتر است و ضرر بسیار کمتری دارد و حتی بعضا اتفاقات عجیبی در فضای شخصیتی رهبر کسبوکار و جامعهای که امروز آن را کسبوکار مینامیم رقم خورده است. ما به عنوان افرادی که تا حدی پا در این مسیر گذاشتهاند با ساختــــاری قدرتمند طرف هستیم که میتوان گفت این ساختار به امروز و دیروز ختم نمیشود و صدها سال است که چنین مسیری وجود داشته است و ما صرفا ابعاد این مسیر را بهم پیوند دادهایم. روش ام آی یک روش ترکیبی از جامعهشناسی، اقتصاد، بازاریابی، روانشناسی و روانکاوی، توانمندسازی شخصیتی، ریاضی و مهمتر از همه علوم معنوی است که ما معنویت را احاطه کنندهی علوم فوق میدانیم و به آن بیشتر به عنوان یک معیار یا سنگ محک نگاه میکنیم. متد ام آی یک روش فرا مرزی و مستقل است و دلیل این استقلال سروکار داشتن این متد با ذات انسانهاست و این موضوع باعث میشود مکان و زمان تاثیر زیادی بر روی کسبوکارهایی که توسط این متد شکل میگیرد نداشته باشد همچنین این متد را میتوان نوعی نگاه متمایز و عمیق به حوزهی کسبوکار دانست و گاهی آن را زمینهای برای ایجاد یک جامعهی آرمانی در زمینهی اقتصادی دید. ابعاد مختلفی در ماهیت این متد وجود دارد که در این مقالات میخواهیم این ابعاد را مورد بررسی قرار دهیم. اما قبل از ورود به ماهیت و ذات این متد، لازم است در مورد چرایی آن صحبت کنیم.

راهاندازی کسبوکار جزء بایدهای زندگی انسانهاست.
بارها در مقالات مختلف اشاره کردهام که انسان موجودی خارقالعاده است و طراحی بی نظیر انسان به نوعی است که وقتی با واقعیت او مواجه میشویم وجود یک قدرت مطلق و هوشمند، انکارناپذیر است. اصلیترین شگفتی انسان و تفاوتش با سایر موجودات مفهوم رنج در وجودش است و وقتی میگوییم انسان انتخابگر است باید بدانیم دقیقا از چه صحبت میکنیم؟
خالق هوشمند و خارقالعادهی انسان، آن را در دو بعد خلق کرده و برای هر یک از این ابعاد نیازهایی را در نظر گرفته است. شاید کلمات قدرت بیان این ساختار عجیب در انسان را نداشته باشد. به قول دوستی، صحبت در مورد انسان مانند نوشتن یک رمان با نصف حروف الفباست و هر چقدر دقیق آن را وصف کنیم باز هم نمیتوانیم به طور کامل انسان را بشناسیم. شاید استفاده از تقسیمبندی دو بعدی واژهی مناسبی نباشد و بهتر است به آن واژهی طیف را نسبت دهیم.
این طیف در انسان از سطح آغاز و به عمق ختم میشود، عمق هر انسان کمال آن است و تنها کاری از آن لذت پایدار میبرد عمیق شدن در خودش است و این عمیق شدن هیچگاه تمامی ندارد. عمیق شدن انسان در خودش رهایی از وابستگیهاست و این رهایی تا جایی ادامه پیدا میکند که مفهوم کمال معنا میشود.
ذات هوشمندِ انسانها به گونهای طراحی شده است که برخی در ابتدای این راه، وارد دورهای باطلی میشوند که در نهایت نسبت به وجودشان شکایت میکنند و شاید به تعبیری بتوان گفت که اگر از وابستگیها عبور نکنیم، تمام میلهایی که ممکن است ما را به کمال برساند میتواند باعث نابودی ما شود.
اما رنج واژهایست که بسیاری از انتخابهای ما را رقم میزند، این جهان بدون رنج معنا ندارد و انسان در رنج آفریده شده است. این حقیقت اگر پذیرفته نشود شناخت انسان امکانپذیر نیست زیرا تمام ارزش انسان به نوع رنجهایی است که انتخاب میکند. انتخاب برخی از این رنجها، رضایتش را از زندگی و خود کاهش میدهد و برخی از این رنجها او را به کمال میرساند. پس اولین گام شناخت رنجهاست.
این رنجها، انتخاب آنها و مسیرهایی که در آن گام برمیداریم، همه و همه جزئی از یک کشف بزرگ است که انتهای آن کشف درونی، به مواجهه با واقعیت وجودی ختم میشود. شاید واقعیترین چیزی که با آن مواجه شدهایم. از آنجا به بعد پردههای خیال برداشته میشود و مسیر انسان شفاف میگردد اما حقیقت تلخ این است که بسیاری از انسانها با این واقعیت روبرو نمیشوند و در اتفاقات و وابستگیهای خودشان غرق میشوند.
وقتی از انتخاب و رنج در مورد انسان صحبت میکنیم باید گفت که نتیجهی این رنجها و انتخابها در دو بُعد خلاصه میشود، بُعد اول یک عامل ارزشمند و بعد دوم یک عامل بی ارزش. یک قهرمان جنگ و یک سربازی که از جنگ فرار کرده را در نظر بگیرید. هر دو توسط دشمن کشته شده اند. تفاوت جایگاه این دو نفر در انتخاب رنج است. یکی از آنها به استقبال رنج و واقعیت رفته است و دیگری از آن فرار کرده و همین موضوع باعث اختلاف ارزش در آنها شده است. بنابراین وقتی در مورد انسان صحبت میکنیم و به سراغ ارزشگذاری میرویم باید این موضوع را معیار ارزشگذاری قرار دهیم. امام علی (ع) میفرمایند ارزش انسان به همت اوست. همت به معنای رفتن به استقبال رنج است و هر چه این رنجها به واسطهی عدم پذیرش واقعیت به تعویق بیوفتند کار انسان سختتر، رنجش بیشتر، لذتش کمتر و نارضـــایتی از خودش عمیقتر میشود.
همت انسان او را در خود عمیق میکند و کسی که خودش را بشناسد از خود به خدایش میرسد زیرا تفکر در مخلوق، انسان را به خالق خواهد رساند. با بررسی ذات بشر دیگر نمیتوان گفت که انسان موجودی تکاملیست یا خود به خود خلق شده است. این درجه از هوشمندی در انسان راهی جز تعظیم جلوی یک خالق قدرتمند ندارد. اما آیا این صحبتها با متد ام آی در ارتباط است و در علم اقتصاد استفاده میشود؟ قطعا بله. در شناخت این متد گاهی نیاز است ذهنتان را از اطلاعات و دانشهای قبلی پاک کنید. همین که ممکن است این انتظار در درون شما شکل بگیرد که صحبتهای پیرامون این متد متناسب با دانش شما باشد، دیگر نمیتوان گفت این متد یک کشف بزرگ است زیرا منطبق بر وضع موجود است. ما سعی میکنیم ادبیات مشترکی بین این متد و ادبیات اقتصادی دنیا پیدا کنیم اما در بسیاری از نقاط از عدم این انطباق معذوریم و به ناچار از ادبیات دیگری استفاده میکنیم که شاید برای اولین بار در یک مجلهی کسبوکار دیده شود.
کسبوکار از دیدگاه ما با توجه به صحبتهای قبلی یکی از روشهای عمیق شدن در ذات است. یعنی بایستی کسبوکار را یک فرصت دید و به استقبالش رفت و هر موضوعی که انسان به استقبال آن میرود و باعث عمیق شدن در خودش میشود، رنج به همراه دارد و این رنج در زمینهی کسبوکار دارای ابعاد مختلفیست زیرا تعریف ما از کسبوکار یک بنگاه اقتصادی نیست بلکه یک جامعه، یک دانشگاه توانمندسازی، یک تابع خلق ارزش و یک عامل بهبودی دنیا و حتی یک سیستم پرورش خود است.
وقتی یک انتخاب تا این حد اثرات داشته باشد طبیعیست که رنجش قابل توجه است. پس به انسانهایی که کمالگرایی خود را خفه نکردهاند و به انســانهای محافظهکار و وابسته تبدیل نشدهاند، توصیه میکنم که وارد این جریان لذتبخش شوند و به استقبال این رنج بیایند و در خود عمیق شوند تا اسیر وابستگیها، زندگی در سطح و اوج رنج نشوند.
زندگی بر اساس عدم کمالگرایی و محافظهکاری، نه گفتن به تمام فرصتهایی است که یک انسان را به اوج یا کمال میرساند و این گونه است که انسان با گرفتن این فرصتها از خود، ظلم به خودش را آغاز مینماید.
این ظلم تا جایی ادامه پیدا میکند که انسان اصلیترین ویژگی وجودیاش را به دست مجموعهای از قوانین بازدارنده میدهد که با اهرمهای فشار بر روی وابستگیها، انسان بودنش را مال خود میکنند. به عبارت دیگر وقتی به استقبال رنج نمیرویم و میخواهیم از آن فرار کنیم رنج در همان نقطه و نقاطی که حتی فکرش را هم نمیکنیم، به ما تحمیل میشود. زیرا قاعدهی دنیا و ساختار وجودی انسان بر این اساس است. مادر بودن یک نقش است، نقش بسیار پررنگی هم هست، بنابراین رنجهایش هم بیشتر است، اما این سوال را از تمام مادرها بپرسید که آیا حاضرند لذت مادر بودن را با نداشتن این رنجها عوض کنند؟ یا رنج مادر نبودن را بپذیرند؟ گاهی لذت زیاد نبردن به همان اندازه رنج دارد و انسان بایستی نقشهایی را بپذیرد و پذیرش این نقشها برای رسیدن به لذت پایدار، معنای انسان است زیرا با این نقشهاست که انسان در خودش عمیق میشود، بنابراین راهاندازی کسبوکار جزئی از بایدهای انسان است و متد ام آی قابلیت این را دارد که تمام انسانها بتوانند با استفاده از این روش ارزش منحصر به فردی را خلق کنند و بواسطهی خلق این ارزش مسیر خود را پیدا کنند و در خودشان عمیق شوند.
اما لازمهی آن تغییر نگاه است. نگاه به کسبوکار دیگر نگاه به یک بنگاه اقتصادی برای تطمیع انسانها نیست، بلکه کاربردهای متفاوتی دارد که در ادامه به آن میپردازم.

کسبوکار به عنوان یک انسان
کسبوکار از دیدگاه متد ام آی، صرفا یک منبع درآمد نیست، حتی درآمدزایی کسبوکار، صرفا یک ابزار برای رشد آن است و ابزار هیچگاه اصل موضوع نخواهد بود. اینکه کسبوکار را یک منبع درآمد برای مدیر آن بدانیم کمی خودخواهانه و سطحی به این مفهوم نگــاه کردهایم. همانطور که در بخش قبلی و سایر مقالات هم اشاره کردهایم، کسبوکار از دیدگاه ام آی یک نقش است و برای واضح شدن مفهوم نقش مثال مادر بهترین مثال است. آیا میتوان گفت مادر صرفا برای این مادر میشود که بچهاش بزرگ شود؟ بچه به صورت طبیعی بزرگ میشود و مادر مراقب است که در طی رشد بچه، آسیبی متوجه آن نشود و هزاران مسئولیت دیگر وجود دارد که بایستی به آن توجه نمود.
درآمدزایی و سودآوری هم از دیدگاه ام آی دقیقا همین جایگاه را دارد. کسبوکار باید درآمدزا باشد و این یک مسیر طبیعیست و به راحتی میتوان به آن دست یافت اما اصل موضوع چیز دیگری است که ماهیت کسبوکار را شکل میدهد و باعث ارزشــمندی آن میشود.
هر چند این فرهنگ سخیف در دنیا شکل گرفته است که وقتی کسبوکاری راهاندازی میکنید همه چیز حول محور آن شکل میگیرد و این نوع نگاه ریشه در نگاه مادیگرایی دارد که همه چیز حول محور شماست و هر چیزی که بر خلاف میلتان است بایستی از بین برود. این نوع نگاه ریشهی بسیار یا حتی تمام مشکلات انسانهاست. حتی سقوط کسبکارها تا حد زیادی به این نوع نگاه وابسته است. فرار از واقعیت همیشه درد بیشتری دارد. بایـــد دید واقعیت یک کسبوکار چیست؟ یکی از راههای شناخت یک مفهوم، بررسی کاربردهای آن است.
در مرحلهی اول از دیدگاه متد ام آی یک کسبوکار بواسطهی ارتباطی که با انسانها ایجاد میکند، در جایگاه یک انسان ظاهر میشود یا بهتر بگویم که جایگاه یک ساختار دارای صفات. واژهی اعتماد لازمهی ارائهی ارزش است، یعنی وقتی شما قصد ارائهی ارزش را داشته باشید، بستری نیاز دارد که این بستر از جنس اعتماد و اعتبار است. حتی اگر قصد کمک به انسانها را داشته باشید بایستی به شما اعتماد شود تا بتوانید کمک کنید، در غیر این صورت بیاعتمادی مانع کمک کردنتان به دیگران میشود.
واژهی اعتماد زمانی شکل میگیرد که رفتاری به پشتوانهی یک صفت در انسان دیده شود و انسان بر روی آن رفتار مداومت به خرج دهد. به نوعی ایجاد انتظار در انسانها که بخش اعظم آن ناخودآگاه است، و پاسخ به این انتظارها، باعث اعتماد و اعتبار میشود. تقریبا اغلب رفتارهای انسان بر اساس صفات انسانی رقم میخورد. یک انسان مهربان را در نظر بگیرید، وقتی با او مواجه میشوید انتظار مهربانی دارید و در صورتی که در موقعیت مناسب این صفت را در قالب یک رفتار یا عمل مشاهده کنید اعتمادتان به بخش مهربان بودن آن انسان بیشتر میشود و تا جایی این اعتماد رشد میکند که تبدیل به یقین میگردد.
عملا روش دیگری برای اعتمادسازی وجود ندارد. برخی از صفات به صورت ناخودآگاه در رفتارهای ما دیـــده میشود و برخی دیگر حتی ممکن است انتظار شرطی شدهی یک انسان از تمامی انسانها باشد یا حتی ظاهر ما ممکن است تصویری برای انسانی خاص رقم بزند و باعث نوعی انتظار از ما شود. اعتماد لزوما واژهی مثبتی نیست بلکه بدین معناست که فلان شخص یا ساختار به وعدهای که به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه میدهد، عمل میکند. یک قاتل را در نظر بگیرید. آیا میتوان به بیرحمی او اعتماد کرد؟ اگر همواره این انتظار را پاسخ دهد بله میتوان اعتماد کرد. همین که ما یک صفت را به یک انسان نسبت میدهیم یعنی از آن انسان انتظار همان صفت را داریم.
سوال مهم اینجاست که آیا رفتاری وجود دارد که انتظاری در دیگران ایجاد نکند؟ تقریبا میتوان گفت خیر. قریب به تمام رفتارهای ما ریشه در صفات انسانی دارد که برخی از این رفتارها برنامهریزی شده و برخی دیگر بدون برنامه ریزی بروز پیدا میکند.
وقتی در مورد کسبوکار در جایگاه یک انسان صحبت میکنیم، رفتارها و عملهای غیر برنامهریزی شده باعث ایجاد انتظارهای غیرمنتظره در مخاطبین میشود و همین نوع انتظارها به دلیل رفتار متناقض کسبوکار، مخاطب را نسبت به این ساختار بیاعتماد میکند.
بنابراین اصلیترین دلیلی که ما کسبوکار را به انسان تشبیه میکنیم این است که ارزش بالای انسانی به رفتارهای خودآگاه و برنامهریزی شدهاش است. یعنی جایی که اختیار دارد و بر اساس ناخودآگاه عمل نمیکند. رفتارهای خودآگاه انسان دلیلی بر برنامهمحور بودن اوست و این نوع از زندگی باعث همان استقبال از واقعیتهای زندگی میشود و انسان را از گمراهی فرار از واقعیت دور میکند. انسانی که آگاهانه زندگی میکند نیازمند قانون برای رفتارهایش است و اگر قانونی به صورت درونی نداشته باشد، رفتار آگاهانه معنایی ندارد زیرا انتخابهایش بر اساس احساس، تجربیات گذشته یا علمیست که بواسطهی دیگران به او انتقال داده شده است همهی این موارد تصمیم خود انسان نیست بلکه یک عامل تصمیمساز وجود دارد. نمیگوییم بد است اما اگر فیلتری وجود نداشته باشد زندگی آگاهانهای وجود ندارد، پس نیاز به قوانین، جزئی از نیازهای اصلی انسان است و در بخش قبلی هم وقتی در مورد نقشها صحبت کردیم، دقیقا منظور ما همین قوانین بود. زیرا نقشها در اصل توابعی هستند که انسان به عنوان عامل اجرایی در آنها ایفای نقش میکند و وقتی در مورد یک تابع صحبت میکنیم در اصل باید بگوییم سیستمی که بواسطهی بایدها و نبایدها ساخته شده است.
انسان خودش را در نقشها پیدا میکند و حرکت انسان جز با قوانین امکان پذیر نیست وکسبوکار یکی از این نقشهاست که نقشهای زیادی را در خود جای میدهد.
همانطور که انســان تابعی پیچیده و متشکل از نقشهای انتخابی و تحمیلی است، کسبوکار هم تابعی پیچیده و متشکل از نقشهای متفاوتیست که بواسطهی اثر بر انسانها و شخص مدیر کسبوکار طراحی شده است.
حال اگر بخواهیم بین دو مفهوم بیان شده یعنی اعتماد و قوانین پیوند ایجاد کنیم باید گفت قوانین باعث اعتماد میشود. یعنی بایدها و نبایدهای انسان در صورت عمل به آنها عامل با ثباتی را در انسان ایجاد میکنند که این عامل باثبات باعث ایجاد انتظار در ارتباطات و سپس پاسخگویی به این انتظارات خواهد شد و اعتماد رقم میخورد و تا جایی ادامه پیدا میکند که به یقین تبدیل میگردد.
بنابراین با یک محاسبهی ساده میتوان گفت کسبوکار از جنس قوانین است زیرا بدون اعتماد و اعتبار معنایی ندارد و هر عاملی که این قوانین را نقض میکند باعث نابودی کسبوکار میشود و بایستی جلوی آن عامل گرفته شود. دقیقا در همین نقطه تفاوت متد ام آی با سایر روشهای رشد کسبوکار مشخص میشود. یعنی راهکار جلوگیری از نقض قوانین.
ادامه دارد…
رضا رحیمی / مشاور و مجری در زمینهی توسعهی کسبوکارها